گروه اجتماعی قدسآنلاین/حسن احمدیفرد: خورشید از لابه لای شاخههای به هم تنیده درختها، میتابد به کف باغ. کف باغ، از علفهای بلند، سبز است. باد مختصری میوزد و بوی خنکی و طراوت را در هوا میپراکند.
سیبهای روی شاخههای خمیده هم با گذر باد، تکان میخورند؛ مثل فرزندهای بیشماری که خود را به دامن مادر چسباندهاند.
درختها با سیبهای سرخ هوسانگیزشان، باغ بهشت را میمانند. چند تا مرغ و خروس، آن طرف تر، تل پوستههای سبز گردو را پال پال میکنند.
فرش نیمداری پهن است و بساط سفرهای که جمع شده، همان کنار، روی زمین است. هر کدام از اعضای کمشمار خانواده به کاری مشغولند.
«حیدر»، سطل پر از سیب را میآورد و کنار کپه سیبها میگذارد. بعد همانجا مینشیند. سیبها، روی پلاستیک بزرگی که روی زمین پهن شده، تلنبار شدهاند. پسرهای خردسالش میدوند و از سر و کول پدر بالا میروند.
حیدر کاری به کار بچهها ندارد. آماده است تا به پرسشهای خبرنگاری که حالا وارد باغش شده و کنار سیبها نشسته، پاسخ بدهد.
همسرش، کمی آن طرف تر، ریز ریز میخندد که «حیدر مصاحبه بلد نیست». مادرش، از همان جایی که نشسته، با لهجه کرمانجیاش، صدا بلند میکند که «دکمه یقهات را ببند مادر». حیدر میخندد و دستش را به دکمه پیراهنش میرساند...
زمان در باغهای «اَمرودک» کُند و شیرین میگذرد.
روستای کوچک، باغهای بزرگ
«امرودک»، روستای چندان بزرگی نیست، اما باغهای بزرگی دارد؛ باغهایی سبز و خرم که در این روزهای آغاز پاییز، زیر بار میوههای سرخشان، سر خم کردهاند.
رودخانه پر آب، باغهای آباد و طبیعت بکر اطراف آن، از امرودک بهشتی دیدنی ساخته است. به این جغرافیای دوست داشتنی البته باید صفای بی ریای اهالی امرودک را هم اضافه کرد.
«حیدر بلند» اما اهل امرودک نیست. او بزرگ شده روستای «تلغور» است که یکی دو کیلومتری با امرودک فاصله دارد، اما چند سالی میشود که یکی از باغهای امرودک را خریده و حالا یکی از امرودکیها به حساب میآید.
درباره نام خانوادگیاش که میپرسم میخندد و میگوید: «حتماً چون پدرانم از بلندیهای هزارمسجد به اینجا آمدهاند، فامیلمان شده بلند.»
امرودک روستایی است در کوهپایههای هزارمسجد، آب رودخانه امرودک از ارتفاعات این کوهستان افسانهای سرچشمه میگیرد و باغهای امرودک و تلغور و دیگر روستاهای پاییندست را سیراب میکند.
آب سرد رودخانه، هوای خنک کوهستانی و زمینهای حاصلخیز، سبب شده تا باغداری در امرودک، رونق فراوانی داشته باشد.
باغهای امرودک هم مثل دیگر روستاهای کوهپایهای هزارمسجد در شمال مشهد، عمدتاً از درختان پرباری تشکیل شده که سبزی تیره آن با نقطههای درشت قرمز رنگ، آمیخته است.
امرودک، سیبستانی است که آوازه محصولاتش، جغرافیایی بسیار وسیعتر از خود روستا را فراگرفته کرده است.
سیب لبنانی، سیب عباسی، سیب گلاب
«سیب کاری، برعکس آنکه خیال میکنید، کار پرمشغلهای است و زحمت زیادی دارد.» این را حیدر میگوید و به درختها اشاره میکند.
زحمت سیب کارها نه فقط حالا که سیبها رسیدهاند، بلکه در همه سال ادامه دارد. کار آنها برای سال پیش رو، درست از وقتی شروع میشود که کار برداشت سیب، به پایان میرسد و این یعنی، سیب کارها، هیچ وقت سال از کار باغداری فراغت ندارند.
با برداشت سیبها، کار «هرس» درختان آغاز میشود. اگر درختها هرس نشوند، همه زور آنها، صرف برگها و شاخهها میشود و میوههای سال بعد از کیفیت میافتد.
حیدر پیش از آن که برخیزد و سینی چای را از دست همسرش بگیرد، توضیح میدهد که «زمان هرس هر درخت، با درخت دیگر فرق دارد. مثلاً درختهای سیب زرد، که محصول شان زودتر میرسد، هرسشان هم زودتر آغاز میشود.
همزمان که سیبهای قرمز لبنانی را میچینیم، درختهای سیب زرد را هم هرس میکنیم. برای همین کار هرس، تا زمستان طول میکشد».
در باغهای امرودک، سه پایه درخت سیب وجود دارد، پایه «سیب لبنانی» که شامل سیبهای زرد و سیبهای قرمز است، «سیب عباسی» و «سیب گلاب». سیبهای لبنانی و سیب گلاب، پاییز که میشود به بار مینشینند، اما سیبهای عباسی، میمانند برای شروع سرما.
زمستان که برسد، سیبهای عباسی هم میرسند و سرمای زمستان را به طعم سیب آبدار، میهمان میکنند. حیدر میگوید: «سیب عباسی، میوه شب چله است. این سیب را میشود همه زمستان نگه داشت».
شب، یخاب، سرمای زمستان
زمستانهای امرودک، زمستانهای سردی است؛ اما سیبکاری زمستان و تابستان نمیشناسد. باغدارها، روزهای سرد زمستان را در باغها میگذرانند.
حتی اگر همه درختها هرس شده و شاخههای اضافه پای درختها هم جمع شده باشند، باز هم درختهای سیب، به رسیدگی احتیاج دارند.
حیدر توضیح میدهد که: «باید پای درختها «کود بار» بریزیم. درختی که کود نخورد، سال بعد، میوه چندانی هم ندارد.»
کود بار، کود حیوانی است که معمولاً از گاوداریها میآید. فضولات گاوی، بخصوص اگر چند ماهی آفتاب خورده باشند و به قول باغدارها «سبک» شده باشند، برای درختها بسیار مفید هستند. باغدارها، یک کپه کود حیوانی میآورند و جایی کنار باغ انبار میکنند.
بعد پای هر کدام از درختها مقداری از آن را میریزند تا مواد مغذی درختها در سال پیش رو، فراهم باشد.
«یخاب» زحمت دیگری است که باغدارها در زمستان متحمل میشوند. آنها باید در اوج سرمای استخوان سوز زمستان، درختهای باغ را آبیاری کنند. این آب، پای درختها یخ میزند و سبب میشود تا حشراتی که در زمین لانه کردهاند، بمیرند.
حیدر چای توی نعلبکیاش را هورت میکشد و میگوید: «گاهی کار آبیاری به شب میافتد. شب، سوز سرما هم بیشتر میشود و کار آبیاری را سخت میکند، اما چارهای هم نیست.»
یخاب، آفتکشی طبیعی است و کمک میکند تا سال بعد، درختها به سم کمتری نیاز داشته باشند.
نوزادهایی که 6 ماهه میرسند
زمستان با سرمای استخوانسوزش، حتی اینجا در کوهپایههای هزارمسجد هم دوامی ندارد. سرانجام طراوت بهاری، جای یخ و یخبندان زمستان را میگیرد؛ هرچند بهار در روستاهای کوهپایهای، کمی دیرتر فرا میرسد.
حیدر میگوید: «نوروز، کاری در باغها نداریم، درختها آن موقع هنوز در خواب زمستانی هستند. کار ما در باغ، از ده پانزده روز بعد عید شروع میشود.»
باغدارها، با شروع بهار، پای درختها را بیل میزنند. حیدر بلند، معتقد است خاک که زیر و رو بشود، هم کودها بهتر به خورد درخت میرود و هم درخت، نفسش راست میشود.
«پا بیل» کردن، کمک میکند تا درختها، از خواب زمستانی بیدار شوند. دو سه هفته بعد از عید، وقتی بهار، چترش را روی سر درختهای سیب پهن میکند، باغهای امرودک در شکوفههای سفید غرق میشوند.
حیدر میگوید: «درختها، بیست روز بعد عید شکوفه میدهند.»
شکوفهها، همان نوزادانی هستند که 6 ماه بعد، به میوههای رسیده بدل میشوند. آنها البته در همه اینماهها به مراقبت و رسیدگی احتیاج دارند.
بارانها در کوهپایهها میتوانند بسادگی به تگرگ بدل شوند و شکوفهها را از درختها بتکانند یا سیلابی بشوند که در ساعتی، باغها و روستاها را یکجا به هم بیاشوبد.
سرمای ناگهانی هم میتواند شکوفههای تازه رسته را پژمرده و پلاسیده کند؛ اما از آنها مهمتر آفاتی است که میتواند به جان درخت بیفتد و آن را بخشکاند یا میوههایش را از مرغوبیت بیندازد.
درختها هم تشنه میشوند
«گاهی 45 روز بعد از عید، گاهی 60 روز و گاهی هم 90 روز بعد از عید، درختها را سم میزنیم؛ سم قارچ، سم کرم و سم کنه» واقعیت آن است که حالا استفاده از سم هم جزیی از باغداری است.
بویژه در سالهای اخیر، اگر درختهای میوه سم نخورند، آفتها چیزی از میوهها باقی نمیگذارند. «زولون»، «دیازنون» و «گزرانتیون» حالا دیگر نامهای آشنایی برای سیبکارهاست.
هر کدام از این سمها، بسته به نوع آفت، به میزان یک تا یک و نیم لیتر در هزار لیتر، استفاده میشوند. باغدارها با دستگاههای سمپاش، درختها را سمپاشی میکنند تا میوهها مرغوبیت بیشتری داشته باشند.
با رسیدن برگها و سرسبز شدن درختها، آبیاریها هم شروع میشود. درختهای سیب، بین 9 تا 12 روز یک بار، آبیاری میشوند؛ هرچند گاهی هم تا نوبت آب به یکی از باغدارها برسد، زمانی بیشتر از اینها به طول میانجامد.
حیدر میگوید: «درختها هم مثل آدمیزاد، تشنه میشوند. بعد که آب میرسد، هر درخت سهم خودش را بر میدارد و مسیر آب را برای سیراب شدن دیگر درختها باز میگذارد».
در همه روزهای بهار و تابستان، روز و روزگار باغدارهای امرودکی، پای درختهای سیب میگذرد. آنها شب و روزشان را در باغها میگذرانند.
از کار «آب گیری» هم که فارغ بشوند، چیدن علفهای هرز پای درختها، بیل زدن زمین، کرتبندی و... وقتی برایشان باقی نمیگذارد.
کار مردانه برداشت سیب
پاییز که میرسد، سبزی یک دست باغهای امرودک، نقطه چین میشود؛ آن هم با نقطههای درشت سرخ رنگ. سیبها آرام آرام میرسند و آهسته آهسته درشت میشوند؛ آن قدر که وزن سیبها، شاخهها را خم میکند.
آن وقت کشاورزها، «قوام»ها را زیر شاخهها میگذارند تا سنگینی سیبها، شاخهها را نشکند.
هر درخت، بسته به شاخههایش، به چندین و چند قوام احتیاج دارد. قوامها، چوبهای بلندی هستند که معمولاً از درختهای سپیدار، چنار و... به دست میآیند.
کار برداشت سیب، کار مردانهای است. مردها نردبان میگذارند و از درختها بالا میروند. آنها سیبهای رسیده را میچینند و در سطلهای لاستیکی میریزند که از شاخه آویزان کردهاند.
سطل که پر بشود، یکی از مردها یا زنهایی که پای درخت هستند، سطل را میگیرند و سیبهایش را جایی وسط باغ، روی هم میریزند؛ تا خیلی زود در جعبههای پلاستیکی یا چوبی چیده شده و راهی بازار بشوند.
در این میان، شماری از سیبها هم پیش از چیده شدن، روی زمین میافتند.
«پا ریز» اصطلاحی است که باغدارهای امرودکی برای این سیبها استفاده میکنند.
حیدر میگوید: «پا ریزها هم میوههای مرغوبی هستند، اما ما آنها را برای بازار میوه، جمعآوری نمیکنیم. حتی اگر سیبی هنگام چیدن از دستمان بیفتد هم جزو پا ریزیهاست و قاطی دیگر سیبها نمیشود.»
سیبهای پا ریزی، یا به کارخانههای تولید آبمیوه فرستاده میشوند یا برای تهیه سرکه سیب، به کار گرفته میشوند؛ سرکه سیب هم محصول دیگری است که در امرودک، میشود از آن سراغ گرفت.
باغهایی پشت قباله عروسهای جوان
در امرودک، باغ سیب و درختهایش بسیار محترم هستند. حیدر بلند معتقد است، درخت هم مثل آدمیزاد است؛ اگر رسیدگی بشود، حتماً ثمر میدهد اما اگر به حال خودش رها بشود، نباید از آن امید ثمری هم داشت.
او میگوید: «درختهای سیب نفس میکشند و جان دارند. آب و غذا میخورند و محصول میدهند. یک وقتی جوان هستند و روزی هم به پیری میرسند»
امرودکیها خوش ندارند درختی را قطع کنند؛ حتی اگر آن درخت، دیگر آن قدرها ثمری هم نداشته باشد و شاید به همین خاطر است که باغهای این روستا، همیشه پر برکت است.
روزگاری نه چندان دور، این باغهای پر برکت، پشتقباله عروسها هم میشده. پدر داماد، باغی را به عروس جوانش میبخشیده تا زودتر بله را بگوید.
رسم «باشلُق» هنوز هم در کوهپایههای هزارمسجد مرسوم است. همسر حیدر بلند اما باغی پشتقبالهاش نداشته است.
حیدر برمیخیزد تا باز هم سینی چای را از دست او بگیرد. میخندد که: «زنها حالا بدون پشتقباله هم، همه کاره زندگی هستند.»
کودکانش باز هم از سر و کول پدر آویزان هستند. آفتاب هنوز از لابه لای شاخههای درختان، میتابد به کف باغ. مرغ و خروسها جایی دورتر، باز هم تل پوستههای سبز گردو را پال پال میکنند.
زمان در باغهای امرودک همچنان کند و شیرین میگذرد...
انتهای پیام/
نظر شما